دریای طوفانی

احساسی

رفتنش مردانه نبود                     لااقل مرد باشد و برنگردد

خط زدن بر من پایان من نیست

آغاز بی لیاقتی اوست...

نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 15:40 توسط دریا| |

آنقدر مرا از رفتنت نترسان...

قرار نیست همیشه بمانیم...

روزی همه رفتنی اند...

ماندن به پای کسی معرفت میخواهد نه بهانه...

حالا میگویم...بلند میگویم...

                               رفتی به درک ....                                 لیاقت ماندن نداشتی....

نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 15:35 توسط دریا| |

هربار کودکانه دست کسی را گرفتم گم شدم ...

ترس من از گم شدن نیست...

از گرفتن دستیست که بی بهانه

رهایم کرد...

نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 15:29 توسط دریا| |

یادگرفتم دستانم که یخ کرد.

دیگر دستان کسی را نگیرم...

جیبهایم ماندنی ترند.............

نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 15:25 توسط دریا| |

آنقدر مرا سرد کرد ...ا

 

زخودش...از عشق...

 

که به جای دل بستن یخ بستم...

 

آهااااااااای!!!!!!!

 

روی احساسم پانگذارید لیز میخورید...

نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 15:22 توسط دریا| |

فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد...

فقط رفت بدون نگاهی کهرنگ حسرت داشته باشد...

فقط رفت...

فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت:

راحت شدم...

 

نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 15:13 توسط دریا| |

صدای شکستن قلبم را نشنیدی چون غرورت بیداد میکرد

اشکهایم را ندیدی چون محو تماشای باران بودی

ولی امیدوارم آنقدر در آینه مجنوب نشده باشی

که حداقل...

زشتی دیو خودخواهی خودرا ببینی

باشد که با دیگران چنان نکنی که با من کردی!!!!!!!!!!!!!!

نوشته شده در دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:,ساعت 18:2 توسط دریا| |

چقدر متفاوتند آدمها

عشق برای یکی دلگرمی...

و برای دیگری سرگرمی!!!!!!!!

نوشته شده در دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:,ساعت 17:59 توسط دریا| |


Power By: LoxBlog.Com